در روایت ایران معاصر، نامهایی هستند که نه فقط بهخاطر جایگاهشان، بلکه بهخاطر شجاعتشان در یادها میمانند. شیرین عبادی یکی از آن نامهاست. او در سال ۱۳۲۶ در همدان به دنیا آمد و در تهران بزرگ شد. در دههی ۱۳۵۰ از نخستین زنانی بود که در ایران به مقام قضاوت رسید و با آرامش و صلابت، بر صندلی قاضی نشست. باور داشت که قانون میتواند پناهی برای عدالت باشد.
اما پس از انقلاب ۱۳۵۷، زمانی که زنان از قضاوت منع شدند، از کار برکنار شد؛ تجربهای تلخ که بعدها به نقطهی عطف زندگیاش بدل شد. بهجای کنارهگیری، مسیر تازهای برگزید — وکیل شد، معلم شد، و صدای کسانی شد که صدایی نداشتند: زنان، کودکان و زندانیان سیاسی. کارش خطرناک بود، پر از تهدید و فشار، اما او ایستاد؛ آرام، محکم، و بیوقفه. روزی گفته بود: «حقوق دیگران، همان حقوق من است.»
در سال ۱۳۸۲، جهان صدایش را شنید. شیرین عبادی برندهی جایزهی صلح نوبل شد — نخستین ایرانی و نخستین زن مسلمان که چنین افتخاری را از آن خود کرد. اما برای او، این جایزه پیروزی شخصی نبود؛ فرصتی بود تا به جهانیان بگوید زنان ایرانی خاموش و ناتوان نیستند.
امروز، هرچند در تبعید زندگی میکند، هنوز به کار خود ادامه میدهد — از بیرون مرزها، برای آزادی و عدالت در ایران مینویسد و سخن میگوید. صدای او، همچنان آرام و استوار، پژواکی است از ایمان به انسان.
داستان شیرین عبادی، داستانِ ایستادگی در برابر نابرابری است؛ داستان زنی که سکوت نکرد، و با صدای خود، به میلیونها انسان یاد داد که امید را میتوان زندگی کرد.
No comments:
Post a Comment